از دختری هدایت یافته به هدایت دهنده

سلام خدا بازم مث بقیه روزا و غروبا پای سجاده نمازم نشستم و دارم برات مینویسم ببخشید که بعضی شبا نمیتونم نامه برات بنویسم خودت میبینی که چقد خسته م دوسدارم با حضور ذهن باهات حرف بزنم

خدایا خدایی که تو تک تک لحظه هام دستمو گرفتی و منو هدایت کردی به راه خوب و درست خدایی که وقتی گناه کردم زدی تو گوشم تا به خودم بیام تا به تو برسم به خدا .خدایا تو تو نفسای مامانم و چشمای بابام و خنده ی خواهرا و برادرام و پاکی دل بچه های ابجیم برای من پنهانی .تو تو بارونی تو تو افتابی تو ستاره تو اسمون حتی اینجا رو قالیچه ی دست بافت مامان بزرگم کنارم نشستی و داری بهم ارامش میدی .خدایا اگه دوباره سرکش شدم بزن تو گوشم اگه دوباره دستتو ول کردم منو بکشون به سمت خودت محبوبم نذار این آدما منو از تو دور کنن نذار دل هیچ ادمی رو بشکنم نذار باعث لرزش دستا و چونه های هیچکی بشم نذار به زبون من یا دست من کسی گریه کنه خدایا من میخوام امید دهنده باشم من میخوام کمک کنم کمکای بزرگ اما لازمه ش اینه که تو هوای منو داشته باشی و تو بهم قوت قلب و شجاعت و جسارت و نیرو بدی .همه ی وجودم میخوام تورو ببینن اگه خواستی امتحانم کنی بهم تقلب برسون تا موفق باشم توش.اگه خواستی بهم خوشبختی بدی و زندگی قشنگی بازم به قلب بزرگی احتیاج دارم که همواره تو رو داشته باشم و مغرور نشم و خودمو گم کنم

خدایا اگه خودمو گم کنم تورو هم گم میکنم بذار همیشه برام پیدا باشی 

تو سفید ترین رنگی بهترین رفیقی بزرگترین قدرتی .راستی یادم رفت بگم نوشداروت معرکه س ممنونم باید هرلحظه شکر گذارت باشم بخاطر نوشداروت که توش امیدوعشق و نیرو ریختی.

قشنگترین من هزاران بار تشکر میکنم ازت

 


از دختری نا آرام به مخلوق آرامش بخش
سلام معبودم چندروزی برایت نامه ننوشتم بگذار ب حساب بی معرفتی م، می‌دونم هوامو داری میدونم داری نگام میکنی میدونم میبینی تپش قلبمو تپش قلبم ناارومم کرده، آرامش واقعی تو داشتن توست چرا من دیر فهمیدم چرا انقد به خودم ظلم کردم و دیر تو رو پیدا کردم خدایا من نمیدونم چقد دیگه زنده م یه لحظه دیگه یا یه ماه دیگه یا یه قرن دیگه اما هرچی ک هست منو با عزت بمیران و من با افتخار بیام پیش معبودم با لباس سفید و خوشبو نه با لباس تیره از گناه، خدایا نمی‌دانم چرا این خاسته رو الان گفتم ولی یهو به قلبم الهام شد و به نگارشش درآوردم، خدای من معبود زیباو قشنگ من نذار دست و دلم بلرزه نذار از راه تو خارج بشم کمکم کن همیشه در راه تو ثابت قدم باشم و محکم قدم بردارم الان سر سجاده نمازم در پیشگاه مقدس تو حضور دارم و سجده ات میکنم با تمام وجودم و قرآن می‌خوانم و حرفهایت را گوش میدهم، کم‌کم کن تا بتوانم این مسیر سخت اما پر از شور و عشق و امید رو به خوبی بگذرونم تا بتونم من کمترین بنده های خوب تو رو بنده های شایسته رو درمان کنم و دعایی در حقم کنن کمکم کن بتونم مایه ی افتخار خانواده و کشورم بشم خدایا من میخوام تو کشورم هم یه خدمت خیلی بزرگی کنم نه فقط شهر خودم همه جاها ک خیلی خیلی احتیاج داشته باشند
میدونم خیلی پرتوقع شدم منو ببخش اما خودت تو معبودم این جسارت و شهامت رو به وجودم القا کردی ک آرزوهای بزرگ و بزرگتری داشته باشم، دستم رو بگیر و آرومم کن و دوباره ازون نوشدارویی ک دفه قبل بهم دادی بده تا خیلی قوی تر شوم فقط یه نگاه کافیه برام میتونی منو زیر و رو کنی با اون نگاهت با اون نگاه مهربون و عاشقت به بنده ت، زندگیمو زیر سایه خود خودت نگه دار، من دیوونه رو دیوونه تر کن
خدایا ببخشید که همیشه میام و یه چیزو میخوام اما حق ندارم تا تو رو دارم تو قلبم از کسی دیگه درخواست کنم.

اینارو ظهر سر نمازم نوشتم الان پستش کردم????⭐????


سلام چند وقتیه ک برات نامه ننوشتم، اما امروز خیلی بهت احتیاج داشتم امروز خیلی بهت فکر کردم نمیتونستم درست تصورت کنم نمیتونستم  اسمتو صدا بزنم آخه نمیدونم هیچی از تو، اما دلم میخواستت تو تب داشتم میسوختم اما هیچ کس نبود ک بشینه پیشم و آرومم کنه داشتم از تب و لرز میمردم اما کسی نبود ک منو آغوش بکشونه و بگه آروم باش الان خوب میشی، هیچ کی نبود منو ببره دکتر 

خودم بودم و خدام، تموم این مدت با حالت بی حالیم پا میشدم برا خودم  غذا درست میکردم و خودمو تقویت میکردم اما گوشه چشم اشک حلقه زده بود و چندان خوب نبود که من پر از نیاز بودم و اما کسی نبود نبود

خیلی بهت احتیاج دارم اما میدونم الان موقش نیس، ولی اینو بدون ستاره دختریه ک کلی محبت و انرژی برای یکی داره تو قلبش یکی که مث خودش دیوونه باشه یکی که بخادش روحشو، 

برات کم نمیذاره چون خودش کم دیده میدونه چقد سخته 

همسر عزیزم به امید روزای قشنگ دارم نفس میکشم لطفا به موقش بیا و بمون تا تهش باهام


تو ذهنم داشتم برنامه فردام مرور میکردم قرار بود 4و نیم بیدارشم و یه روز خوب رو شروع کنم، یهو زنگ زدن ک برم از بچه آبجیم مراقبت کنم چون مامان باباش بچه دیگشون میخاستن ببرن دکتر تنها بود، تمام دیشب بیدار بودم، یهو ساعتای 3شب دیدم نفسم بالا نمیاد سرم سنگین شده سرفه میکنم بی رمقم فهمیدم بله منم گرفتم، 5صب به سختی بیدارشدم ک برم عدسی درست کنم براشون، داشتم پیاز ریز میکردم یهو هیچی نفهمیدم بیهوش شدم اکسیژن بدنم کم شده بود ب سختی میتونستم نفس بکشم ده دقه تو اون حالت بودم ب سختی بلند شدم و هوشیاری بدس اومد، چون کم خونیم شدیده وقتی co2زیاد باش اکسیژن خونم ب شدت میاد پایین و نتیجش بیهوش شدنه،، ب هر سختی بود عدسی رو گذاشتم و ب سختی اومدم خونمون اونجا بود ک از شدت تب و لرز نمیتونستم حرف بزنم دندونام به می‌خورد از سرما رفتم کنار بغل  مامانم خابیدم ک گرمشم ????‍♀️گرم نشدم ک نشدم اومدم تو اتاق باز سردرد اصن اوضاعی بود 7صب خاستم بیام پسر آبجیمو بیدار کنم دوباره افتادم زمین ب زور بلند شدم و بیدارش کردم و رفتم چفت بخاری اما نیم ساعت بیشتر نخوابیدم الانم از سردرد دارم میمیرم

تو تموم این مدت فقط نگران درسام بود دغدغه ن درسنامه باید بخونم باید زود خوب کنم خودمو هیچ وقت تاحالا این حس تعهد به درسام و زمانو نداشتم هیچوقت مث امروز تلاش نمیکنم برا خوب شدنم، زندگیه دیگه میچرخه و آدمارو تغییر میده منم تغییر کردم حسااابی، خوشحالم میدونم تا شب خوب میشم و شروع میکنم درسامو،

خدایا کمکم کن خیلی این روزا برام مهمه 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تجهیزات نظافت صنعتی WPCPLUS پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان اسک خرید اینترنتی ARAME JAN دانلود کده هر چی که بخوای